میتوان شهری را درنظرآورد که ساکنانش بدون هیچ توجهی به حقوق یکدیگر، هریک تلاش دارند تا صرفا منافع خود را پیگیری کنند و بهاصطلاح؛ گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در این وضعیت دیگر مهم نیست که چه بر سر منافع دیگران میآید. ناگفته پیداست که چنین شهری خالی از پیوندهای لازم شهروندی بوده و در دراز مدت امنیت از شهر رخت برمیبندد. حال آنکه یک زندگی پر نشاط و پویا در شهر در گرو آگاهی دوسویه شهروندان از حقوق و منافع همدیگر است. بنابراین اگر بکوشیم تا حد و مرزی را که قوانین مرتبط با زندگی در شهر برای ما ترسیم کردهاند، بشناسیم و از همه مهمتر؛ آنها را به کار بندیم، خواهیم دید که حقی از کسی ضایع نمیشود و همه در پناه قانون در جهت تحقق منافع و خواستههای خود حرکت میکنند و در نهایت شهر از بالندگی و سرزندگی خاصی برخوردار خواهد شد.
این عکس که حامد فوقانی آن را برای ما فرستاده است، یکی از صدها نمونه عدمشناخت و نقضحقوق دیگران است. رانندهای که اقدام به پارک خودرویش روی خط عابر پیاده کرده است، ناخواسته این پیام را منتقل میسازد که عابران پیاده حقی ندارند و من هر جا که بخواهم میتوانم ماشینم را پارک کنم؛ ولو اینکه به قیمت ایجاد مزاحمت برای دیگران تمام شود. از سوی دیگر همین شهروند، این نکته بدیهی را فراموش کرده که خود وی نیز به محض پیادهشدن از ماشین، عابر پیاده بهحساب میآید و بنابراین آیا میپذیرد که شهروندی دیگر به همین طریق برای وی مزاحمتی پدید آورد و حقی از وی ضایع گرداند؟
یکی بود یکی نبود، کودکی بود....
یادش به خیر دوران کودکی با همه آن خندههای شیرین، شادیهای بیغل و غش و مهر و محبتهای بیدریغ و بیمنتاش؛ زمانی که همه چیز با یک لبخند آغاز میشد و با یک لبخند هم به پایان میرسید، حتی دعواهایش هم صادقانه بود و قهرهایش هم با خوبی و خوشی تمام میشد. روزگاری که هرکس هرچه داشت، دوست داشت با دوستش تقسیم کند؛ درست مثل عکسی که آقای مجید مجیدی برای ما فرستاده است. این کودک خوراکیاش را در دهان دوستش میگذارد تا او هم در لذت خوردن با وی شریک شود. در چشمان این کودک، احساس خوشحالی از اینکه چیزی دارد که میتواند آن را به دوستش بدهد، نمایان است.
اکنون سالها گذشته و کودکان دیروز به بزرگسالان امروز تبدیل شدهاند و هر کدام به فراخور استعداد و تواناییاش مسئولیتهایی را در پیشبرد و اعتلای جامعه خویش پذیرفته است. با این همه، اما چه شده است که گاه و بیگاه همان کودکان دیروز، امروزه - چه بسا بر سر موضوعات خرد و ناچیز- نامهربانانه با یکدیگر رفتار میکنند؟ گاهی وقتها که این صحنههای نامناسب و زننده را در اتوبوس، مترو، خیابان، کوچه، بازار، آپارتمان و در بسیاری دیگر از جاهای شهرمان میبینیم، با اظهارتاسف از خود میپرسیم که آیا بهراستی اینهایی که اینگونه به هم میپرند و چنین ناسزا نثار هم میکنند، همان کودکانی بودند که شادیکنان دست در دست هم به بازی و تفریح میپرداختند؟ البته روانشناسان در چنین مواقعی میگویند که نشناختن کودک درون است که به اینگونه رفتارها دامن میزند؛ کودکی که با آن چشم زیبابینش درون هر یک از ما هست و ما آن را فراموش یا حتی طرد کردهایم؛ اما منتظر دعوت ماست تا هر آن به دنیای بزرگسال ما پا بگذارد و جهان ما را از آنچه هست، زیباتر سازد.
کار را به کاردان باید سپرد
ورود انواع تکنولوژیهای پیچیده و مختلف در زندگی انسان معاصر، به زندگی وی شکل جدیدی بخشیده است. این تکنولوژیها که چگونگی کاربرد و استفاده آنها نیازمند آموزشهای ویژه و تخصصی است، سبب شده تا مهارت و تخصص از ضرورتهای زندگی مدرن تلقی شود و درست به همین دلیل، ضربالمثل کار را باید به کاردان سپرد، امروزه بیش از پیش مصداق پیدا کرده است. بر این اساس بسیار پیش آمده که استفاده نادرست و نابجا از یک وسیله یا دستگاه، پیامدهای آسیبزا و زیانباری را برای همه رقم زده است. به همین منظور است که شرکتهای سازنده اینگونه وسایل، در کاتالوگ یا روی بستههای حاوی آنها نوشتهاند که حتما توسط سرویسکارهای متخصص و خبره کار گذاشته شوند و از آنها درباره نحوه و چگونگی استفاده از این وسیله پرسیده شود.
با این حال، کم نیستند شهروندانی که بیملاحظه این مهم - به دلایل گوناگون- خودشان اقدام به نصب این وسایل و دستگاهها میکنند. نمونه این بیتوجهی و بیاحتیاطی را میتوان در این عکس که یکی از همشهریان برای ما فرستاده، دید. عکس کنتور گازی را نشان میدهد که به نحو غیراستاندارد و نادرستی نصب شده است. این کار که توسط خود صاحبخانه و احتمالا برای کمتر شدن بهای گاز مصرفی صورت گرفته است، ساکنان خانهای را که کنتور در آن قرار دارد، در معرض خطرات زیادی قرار داده است. گذشته از نادرست قرار گرفتن کنتور یادشده، سیمهای برق و تلفنی که از زیر و کنار این کنتور رد شده احتمال حوادث ناگوار را دوچندان میکند. زیاد دشوار نیست، گاه یک محاسبه ساده و همچنین رجوع به متخصصان و نصابهای خبره و اهل فن میتواند ما را نسبت به بروز خطرات چنین رفتارهایی آگاه و هوشیار کند.